وقتی بابام نیست، من و نامادری ام برای سرگرمی های داغ، دزدکی به اطراف می رویم. آهسته شروع می کنیم، اما به زودی او روی زانوهایش قرار می گیرد، سپس من از پشت به او ضربه می زنم. خواهرم وارد می شود، شوکه اما کنجکاو. این یک برخورد آشپزخانه وحشی است، پر از چرخش های غیر منتظره.